چقدر خوب می شد با حوصله و بدون تعصب دینی در مورد دین خودمان مطالعه کنیم و به نقد آن بپردازیم
2- الله زن پسرخواندهی محمد را از او طلاق گرفته و به همسری محمد در میآورد
موضوع دیگری که دلیل بر تنوع طلبی او در سکس است، ارتباط او با زن پسر خواندهاش، زینب بنت جحش همسر زید ابن حارثه، میباشد. در اثبات شهوتران بودن محمد ابن عبدالله همین بس که او ادعا نمود عقد او با زن فرزندخواندهاش، زینب بنت جحش در آسمانها و توسط الله با شهادت جبرئیل بسته شد. قرآن ازدواج مردی که در آن زمان فرزند خوانده محمد محسوب میشد را با عروس به هم زد و خطبهی عقد این زن با محمد در آسمانها خواند؛ زیرا محمد پس از مشاهدهی بدن لخت این زن عاشقش گردید.
در آن زمان فرزندخوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی محسوب میشد، تا اینکه محمد به دلیل اشتهای سیری ناپذیری جنسیاش، این رسم خوب اعراب را لغو نمود تا با زنی که در آن زمان عروسش محسوب میشد، سکس داشته باشد.
محمد از زینب بنت جحش که دختر عمهاش بود برای کسی که در آن زمان فرزندش محسوب میشد یعنی زید خواستگاری نمود، زید بردهای بود که خدیجه او را از بازار عکاظ مکه خریده و به محمد بخشیده بود، هنگامی که محمد ادعا نمود که فرستادهی الله است زید وی را تصدیق نمود و محمد هم اعلام نمود که زید درست مانند فرزند واقعی اوست و از وی ارث میبرد، زیرا در آن زمان فرزند خوانده درست مانند فرزند حقیقی محسوب میشد.
همهی روایات اسلامی دال بر این است که زینب بنت جحش زنی بود زیبا؛ در زمانیکه زینب همسر مردی که در آن زمان پسر محمد خوانده میشد بود، شدت رابطهی پسر و پدری میان این دو تا جائی بود که گفته گفته میشود حتی زمانی که زید پدر واقعی خودش را دید محمد را بر او ترجیح داد؛ زینب سر ناسازگاری با زید گذاشت، زیرا از اصل او که بردهای خریداری شده از بازار عکاظ بود خجالت میکشید؛ زید خوب میدانست که زینب در ابتدا به او علاقهای نداشته است و محمد را دوست میداشته، زید از این علاقهی متقابل محمد و زینب خبر داشت و او را طلاق داد، پس از اینکه او را طلاق داد، محمد بدون معطلی نزد زینب رفت و به او مژده داد که الله من و تو را به ازدواج هم درآورده، محمد حتی منتظر تمام شدن عده(سه ماه پس از طلاق دادن) ننشست، البته در این موضوع هم نکاتی نهفته است، اینکه محمد خوب میدانسته که در این مدت زینب با زید ارتباط جنسی نداشتهاند، این تنها دلیل این موضوع میتواند باشد وگرنه او باید مدت عده را تمام میکرد.
تفسیر قمی که از جمله موثق ترین و قدیمیترین تفسیر شیعه و صاحب آن یعنی علی ابن ابراهیم قمی استاد کلینی بوده در این رابطه میگوید که محمد به مردم اعلام نمود که " ای مردم، گواهی دهید که زید فرزند من است، او از من ارث میبرد و من هم از او ارث میبرم و او را زید ابن محمد میخواندند و محمد وی را زید محبت مینامید... متن عربی: ...اشهدوا ان زيدا ابنی أرثه ويرثنی، فكان يدعى زید ابن محمد (ص) فکان رسول الله يحبه وسماه زيد الحب (تفسیر قمی جلد 2 صفحه 172) ... همین حدیث با همین لفظ در تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 322 و در تفسیر الصافی فیض کاشانی جلد 4 صفحه 163 و جلد 6 صفحه 10 و در بحار الانوار جلد 22 صفحه 215 و ... نیز آمده است.
خانوادهی زینب ابتدا تصور کردند که محمد زینب را برای خودش خواستگاری میکند و خوشحال شدند اما پس از اینکه متوجه شدند برای زید است این موضوع را توهین تلقی کرده نپذیرفتند، این موضوع برای محمد که ادعا داشت از روی هوا و هوس سخنی نمیگوید و سخنانش وحی است سنگین تمام شد و از قول الله بیان نمود که:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا (احزاب/36) ... هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!
پیش از اسلام در میان اعراب رسم فرزند خواندگی کاملا نهادینه شده بود به گونهای که فرزند خوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی انسان محسوب می شد، حتی پس از مرگ مانند سایرین ارث میبرد؛ اگر پسر خوانده ازدواج میکرد همسرش نیز عروس خانواده محسوب میگردید، این قضیه در مورد دختر خوانده هم صدق میکرد؛ تا اینکه محمد با مشاهدهی بدن نیمه لخت زینب بنت جحش، همسر زید ابن حارثه که در آن زمان به او زید ابن محمد میگفتند، عاشق اوگردید، موضوع فرزند خواندگی در اسلام لغو شد تا رسول الله بتواند با زن فرزند خواندهاش ازدواج نماید:
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا (احزاب/37) ... (به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خواندهات «زید»] میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از الله بترس!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا [در آينده] مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان - هنگامی که طلاق گیرند - نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود).
بندگان خدا اعراب پیش از اسلام انگار چندان هم جاهل نبوده اند که هیچ، متمدن تر از مسلمین بوده اند. لااقل از قوانین انسانیت بهره میبرده اند که پسر خوانده را همانند پسر واقعی به حساب می آورده اند وعروسش را همانند دختر خود.جناب محمد با این قانون در واقع یک اصل انسانی را به خاطر شهوات خود زیر پا گذاشته و نابود کرده است.عجیب است که اینقدر از انسانیت تهی شده ایم که ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده را قانون الهی بخوانیم!
No comments:
Post a Comment